loading...

تکرار یک تنهایی

چه می‌جویی!؟ عشق!؟ همینجاست...

بازدید : 385
جمعه 25 ارديبهشت 1399 زمان : 14:22

یه حدیثی هست که درست یادم نیست! میگه که به تعداد انسان‌های روی کرۀ زمین راه برای رسیدن به خدا هست. حالا هرکسی زندگیش با هرکس دیگه‌ای متفاوته! اگر انسان بتونه فرمولهای مخصوص به زندگی خودشو پیدا کنه و طبق اونا زندگی کنه به خدا میرسه! هر کسی یه شرایطی داره! یکی یتیمه! یکی پدرومادر خوبی داره! یکی بدی داره! یکی پدرومادر خوبی داره اما وضع مالی خوبی نداره! یکی پدرومادر بدی داره اما تو رفاه کاملن! خلاصه از این موارد فرض کنین به تعداد هشتاد میلیارد نفر (البته فکر کنم این قبل آدم (ع) رو هم حساب کرده). اینقدر شرایط مختلف. من نمیتونم بگم برای من فلان‌ترین بوده و اینا چون زندگی بقیه مال من نیست و نمیدونم برای اونا چجوری بوده! شاید یکی زندگی منو ببینه بگه عه این که خیلی آسونه میشه با فلان کارها راحت زندگی کرد! ولی متاسفانه من مغزم قد نمیده! صبرم ته کشیده! حوصله ندارم! در ضمن اون شخص هم اشتباه میکرده و تنها کسی که واقعا میتونه درک کنه کسی جز خود من نیست! در واقع برای زندگی هرشخصی همینه! هیچکس نمیتونه بگه! آره این اتفاقا برای من افتاده بود!! مگه میشه!؟ زندگی هر کس اتفاقات متفاوت با زندگی هرشخص دیگه‌‌‌ای داره! پس این اصلا حرف درستی نیست! اگه بود تا الان بجای نفرت از روانشناس‌ها دوستشون داشتم! (بماند نمیخوام علیه روانشناس‌ها بنویسم انشاءالله یه پست دیگه)
بعضی وقتها قاطی میکنم. هنگ میکنم! شاید فلسفه اتفاقاتی که برام میفته رو بفهمم اما درک نمیکنم! حوصله اش رو ندارم! بعضی وقتها زندگی برام وایمیسّه! نمیدونم!
بعضی‌ها زندگی خوبی دارن چون آدم بدی ان!(املا و استدراج) بعضی‌ها زندگی خوبی دارن چون آدم خوبی ان!(لیاقت) بعضی‌ها زندگی بدی دارن چون آدم خوبی‌ان!(املا و استدراج و امیدوارم من این مورد باشم) بعضی‌ها زندگی بدی دارن چون آدم بدی‌ان! (امیدوارم من این نباشم اصلاااا!)
من درک نمیکنم! از قدرت ذهن من خارجه! ولی امیدوارم و فکر میکنم من گزینه سوم باشم.
من شاید به ظاهر خیلی آدم باهوش و با آیکیو بالایی! باشم و یادمه همیشه حرفهای معلم رو چندثانیه زودتر بقیه میگرفتم و واکنش میدادم! حالا هرچند ممکن بود اشتباهم کرده باشم! با این حال! بعضی از این جوکها و حرفهای مسخره‌‌‌ای که برام تعریف میشه طرف میخنده و من میگم خب خنده اش کجا بود!؟ میگه نفهمیدی!؟ میگم نه من خنده اش رو متوجه نمیشم! میگه فلان چیز! بعد میگم آهان و یه لبخند مسخره میزنم که مثلا جکش باحال بود. یا ممکنه ساده ترین مسائل رو متوجه نشم! شاید هوش بالایی داشته باشم! ولی ذهن سطحی نگری دارم! امیدوارم ذهنم هم در مرور زمان درست باشه و بجای سطحی نگری عمقی نگری هم داشته باشم!
کاش میتونستم به عمق ماجراها پی ببرم و با گفتن یه آهااااااااان بلند! به آرامش برسم و دیگه اعصابم خورد نشه! من شاید زندگی درونی خیلی خوبی داشته باشم و پر از استعدادهای مختلف باشم که بتونم بروزشون بدم! اما اصلا و به هیچ وجه زندگی بیرونی خوب و درست حسابی ندارم! اصلا هم منظورم وضع مالی نیست! کاش حالا که وضع مالی بده! یذره وضع‌های دیگه بهتر بودن! ولی متاسفانه نیستن! تازه همون زندگی درونی رو هم تا اینجا خوب مدیریت نکردم! بیرونم که دست من نیست! باید بتونم خودمو درست کنم تا بتونم بیرونو درست کنم! ولی به یه چیزی یقین دارم من درست میشم ولی بیرون نه! باید با بیرون بسازم! لعنت به بیرون!
خدایا به من صبر برای ادامه راه رو بده! مثل اینکه حالاحالها تو نیمۀ راه موندنی‌ام...

صدای قلبت خیلی اذیتم میکنه...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 30
  • بازدید کننده دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 326
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 3656
  • بازدید کلی : 31078
  • کدهای اختصاصی